معنی تنوع و گوناگونی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
گوناگونی. (حامص مرکب) حالت و چگونگی گوناگون. لونالونی. اختلاف. تنوع. || اقسام و انواع. (آنندراج) (ناظم الاطباء).
تنوع
تنوع. [ت َ ن َوْ وُ] (ع مص) نوع نوع شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). گونه گونه شدن. (دهار). گوناگون شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قسم قسم شدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). گوناگونی و نوع نوع شدگی. (ناظم الاطباء). || جنبیدن شاخ. || پیش شدن در رفتن و جز آن، یقال: تنوع فی السیر؛ ای تقدم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مترادف و متضاد زبان فارسی
نوعبهنوع، گوناگونی، گونهگونی تلون، واریته، گوناگون شدن
فرهنگ معین
(تَ نَ وُّ) [ع.] (مص ل.) گوناگون شدن.
فارسی به عربی
انبوب متفرع، تشکیله
فارسی به ایتالیایی
varietà
واژه پیشنهادی
تطور
معادل ابجد
695